به گزارش قدس آنلاین، «فلسفۀ اخلاق» دانشی نوظهور است و با همین عنوان در خاستگاه اصلی خود (غرب) نیز پیشینۀ کهنی ندارد. در میان متفکران مسلمان، چنین دانشی با این عنوان وجود نداشته است و تألیفی نیز در این باب موجود نیست؛ این دعوی با مراجعه به مصنفات متفکران بروشنی قابل اثبات است؛ اما جز رجوع به تاریخ دلیل دیگری نیز میتوان یافت که در هویت فلسفۀ اسلامی نهفته است.
موضوع «فلسفۀ اسلامی» وجود مطلق و آشکار است که «فلسفۀ اخلاق» بهعنوان چهرهای از وجود میتوانسته مورد بحث باشد و چنین نیز بوده است، اما پژوهش استقلالی آن خارج از موضوع فلسفۀ اسلامی است. بر این اساس که فلسفۀ اخلاق را چهرهای از وجود بدانیم، هم میتوانیم آن را بر اساس مبانی حکمای مسلمان تعریف کنیم و هم مباحث مهم آن را از آثار آنان استخراج کنیم. از فلسفۀ اخلاق تعاریف متعددی در دست است و اختلافاتی نیز در تعیین دامنه و مسائل آن وجود دارد. احتمالاً اگر از ابنسینا یا ملاصدرا تعریفی برای فلسفۀ اخلاق طلب میکردیم، ابتدا با این تعریف روبهرو میشدیم: بررسی احکام فلسفی در باب چهرهای ویژه از وجود که اخلاق است. «چون در این تعریف واژۀ اخلاق وجود دارد، هنگامی که از آن پرسش میکردیم با واژههایی روبهرو میشدیم که در مجموع بر ملکۀ نفسانی که سبب صدور افعال میشود برخورد میکردیم.» از این تأمل کوتاه میتوان به لطایفی دست یافت:
الف) چون موضوع فلسفۀ اسلامی وجود و روش آن برهان و برهان متعلق به کلیات است، همۀ مباحث آن نیز مانند وجود مطلق مورد پژوهش قرار میگیرند؛ مثلاً اگر ملاکی در باب قضایای اخلاقی یا ملکۀ نفسانی داده میشود، آن ملاک باید در همۀ موارد مذکور جاری باشد.
ب) چون در تعریف فلسفۀ اخلاق سخن از اخلاق است و اخلاق ملکۀ نفسانی است، مباحث فلسفی در باب نفس مانند تجرد نفس و اثبات آن و هویت ملکۀ نفسانی نیز باید بهعنوان مقدمات فلسفی آن مورد پذیرش باشند. البته تعیین اینکه کدامیک از این مباحث باید مقدمه باشند و کدام داخل در مسائل اصلیاند، به تأمل در هر مسئله نیازمند است. همچنین چون سخن از ملکۀ صادرکنندۀ افعال نیک و بد است، بیگمان بحث از حسن و قبح افعال نیز در میان میآمد که همین مسئله پردامنهترین بحث فلسفۀ اخلاق نیز هست.
ج) سخن از هویت قضایای اخلاقی نیز بیگمان داخل در فلسفۀ اخلاق است، زیرا تعیین هویت این قضایا از حیث منشأ آنها و اخباری یا انشایی بودن و مسائلی ازایندست، ثمراتی دارند. مسائل دیگری نیز وجود دارند که در بحث حسن و قبح عقلی به آنها اشاره خواهد شد. تأمل در این مفهوم ما را به مسائل فلسفۀ اخلاق نزد فلاسفۀ مسلمان خواهد رساند. بر این اساس، اکنون میتوان فلسفۀ اخلاق را با مبانی فلسفۀ اسلامی چنین تعریف کرد: «بررسی قوانین مطلق فلسفی با روش برهان در مباحث اخلاقی که شامل مباحث منطقی قضایای اخلاقی (فرااخلاق)، چیستی و منشأ مفاهیم اخلاقی و هویت نیک و بد است.» با این تعریف اولاً آشکار میشود که مباحث منطقی اخلاق نیز در فلسفۀ اخلاق وجود دارد و فلاسفۀ ما نیز بدانها پرداختهاند؛ ثانیاً تنها مطلب اخلاقی که از فلسفۀ اخلاق بیرون میماند، فهرست خوبیها و بدیها و راه تخلق و تنزه است که در کتب اخلاقی ذکر شدهاند. هر مسئله و ملاک کلی که به وجهی برهانی باشد، باید در فلسفۀ اخلاق مطرح گردد یا بهعنوان مقدمه در بخشهای دیگر فلسفۀ اسلامی پژوهش شده باشد.
حسن و قبح
مبحثی که بهتفصیل در تفکر اسلامی (کلام، فلسفه، اصول فقه) پژوهش شده است و پایۀ فلسفۀ اخلاق نیز هست، حسن و قبح است. من از تحریر محل بحث خودداری میکنم، زیرا فرض آن است که خوانندۀ دانشور از آن آگاهی دارد. حسن و قبح از چند جهت مشتمل بر مسائل فلسفۀ اخلاق است و به سبب همین فراگیری آن را پایه فلسفۀ اخلاق نامیدم:
*منشأ مفاهیم خوب و بد که مهمترین بحثهای فلسفۀ اخلاق هستند، آشکار میشود. اگر حسن و قبح عقلی باشند، باید آنها را بدیهی عقل عملی دانست (حداقل در حسن و قبح عدل و ظلم) و اگر بدیهی باشند، بینیاز از دلیل و ثابتند و باید به نوعی با درون انسان پیوند داشته باشند که میتوان این پیوند را با فطرت ربط داد.
*ثبات یا تجدد آنها عیان میگردد. اگر این مفاهیم بدیهی باشند، باید ثابت نیز باشند و این همان ادعایی است که معتقدان حسن و قبح عقلی دارند.
*ضمانت اجرایی احکام اخلاقی و منشأ ضرورت آنها تعیین میشود، زیرا اگر به روان انسان مربوط باشند، ضرورت عمل به آنها را نیز میتوان از همان ساحت تبیین کرد.
*برهانپذیر بودن احکام اخلاقی نیز بیان میگردد، زیرا همانگونه که در بدیهیات عقل نظری بر مبنای منطق اسلامی برخی از قضایا بدیهیاند و نظریات بر اساس آنها اثبات میشوند، در اینجا نیز اگر قضیهای بهعنوان بدیهی عقل عملی لحاظ شد، میتواند پایۀ قضایای نظری اخلاقی باشد.
*این مباحث و بحثهای دیگری از فلسفۀ اخلاق کاملاً از حسن و قبح قابل استنتاج هستند و در عمل نیز برخی متفکران برای تأسیس نظامی مبتنی بر بدیهیات عقل عملی کوشیدهاند، گرچه در استواری این نظام سخن فراوان است (بهترین نمونۀ این کار کوشش استاد جعفر سبحانی در کتاب الهیات ایشان است).
*عقلی ندانستن حسن و قبح نیز به نتایج دیگری منتهی میشود که آن پاسخها نیز باز متعلق به فلسفۀ اخلاق است.
ادامه دارد...
*عضو هیئتعلمی دانشگاه فردوسی مشهد
نظر شما